گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد اول
سوره بقره




اشاره
بترسید از روزي که همه بسوي خدا باز ) « اللّ
􀀀
وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی هِ » این سوره همه اش مدنی است جز یک آیه و آن
میگردید)که در منی سال حجه الوداع نازل شد.
عدد آیاتش دویست و هشتاد و شش است بنا بر عدد کوفی که از علی علیه السلام نقل شده است و دویست و هشتاد و هفت
بنا بر عدد بصري و دویست و هشتاد و پنج در عدد حجازي و دویست و هشتاد و چهار بنا بر عدد شامی(که از ذکر موارد
اختلاف آنها در اینجا صرف نظر کرده و بیان هر یک را بمحل خود موکول می کنیم).
فضیلت این سوره
ابیّ بن کعب از رسول اکرم نقل میکند که فرمود هر کسی این سوره را بخواند سلام و رحمت خدا بر او باد و به او اجر
مرزبانان و فدا کاران در راه خدا را میدهند.
همو میگوید:پیامبر بمن گفت:اي ابیّ بمسلمانان بگو که سوره بقره را یاد گیرند که فرا گرفتن آن برکت و ترك آن موجب
حسرت است و ساحران توانایی آن را ندارند.
سهل بن سعد میگوید:رسول اکرم فرمود:براي هر چیز قلّه اي است و قلّه قرآن سوره بقره است در هر خانه اي که خوانده شود
اگر در روز باشد تا سه روز شیطان وارد آن خانه نخواهد شد و اگر در شب باشد تا سه شب از داخل شدن شیطان بدانجا در
امانند.
روایت شده است که رسول اکرم جمعیّتی را بمکانی فرستاد.سپس خودش بدنبال آنان رفت و از یک یک آنان میپرسید که از
قرآن چه مقدار و کدام سوره را حفظ داري تا بجوانی که از همه سنّش کمتر بود رسید او در جواب این سؤال رسول اکرم
قسمتی از قرآن و سوره بقره را نام برد که حفظ دارد حضرت رو بجمعیّت کرد و گفت:اکنون بروید و این جوان امیر بر شما
است.
ص : 54
اللّ او از همه ما کم سن تر است.
􀀀
گفتند:یا رسول ه
حضرت فرمود:آري ولی سوره بقره را حفظ دارد.
از رسول اکرم پرسیدند:چه سوره اي از قرآن افضل سوره ها است؟حضرت فرمود:سوره بقره.عرض کردند:کدام آیات سوره
بقره از بقیه بر تر است؟فرمود:
آیه الکرسی.
امام صادق فرمود:هر که سوره بقره و آل عمران را بخواند روز قیامت آن دو سوره چون ابر یا پرده بر سرش سایه می افکند.
[ [سوره البقره ( 2): آیات 1 تا 2
اشاره
( لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ ( 2 􀀀 ابُ 􀀀 ذلِکَ اَلْکِت 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . الم ( 1) 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
[ترجمه]
الم(در آن و امثالش وجوهی گفته شده است که نقل خواهیم نمود) این کتاب جاي هیچ شکی در آن نیست راهنماي
پرهیزکارانست.
حروف اوائل سوره ها
اشاره
در بارة حروفی که در اوائل بعضی از سوره ها آمده است نظریات و وجوهی بیان شده است که أهمّ آنها از اینقرار است:
-1 جز خدا کسی نمیداند
از متشابهاتی است که جز خدا کسی معناي آنها را نمیداند و باین مضمون روایاتی از ائمه علیهم السلام وارد شده است.
اهل سنت از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:براي هر کتاب قسمت هاي بر گزیده ایست و
است. « حروف تهجی » برگزیدة این کتاب
شعبی میگوید براي خدا در هر کتاب سرّیست و آن سرّ در قرآن،همان حروف تهجّی است که در اوائل سوره ها ذکر شده
است.
-2 نام سوره ها
نام هاي سوره هایی است که باین حروف آغاز شده است.
باسم و یا صفتی از خدا
هر یک از آنها و یا مجموعشان اشاره باسم و صفتی از صفات خدا است مثلًا
ص : 55
من خداي دانایم). )« اللّ اعلم
􀀀
انا ه »: اللّ -م اعلم و مجموعاً
􀀀
-1 انا(من)ل- ه « ا لم »
من خدایاي دانا و بینایم). )« اللّ اعلم و اري
􀀀
انا ه »: اشاره به « المر » و
بر اسم محمّد دلالت میکند.ابو اسحاق ثعلبی در « میم » بر اسم جبرئیل و « لام » بر اسم خدا و « الف »: میگوید « ا لم » ابن عباس در باره
سؤال شد؟ « ا لم » تفسیرش حدیثی را از علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل میکند که از امام صادق علیه السلام در باره
حضرت فرمود:در الف نمونه هایی از صفات خدا است باین ترتیب:
الف ابتداء حروف است و خدا ابتداي جهان 2-الف مستقیم است و انحراف ندارد و خدا عدل مطلق است 3-الف فرد و تنها
است و خدا بی نظیر و واحد است 4-الف به حروف دیگر چسبیده نیست ولی حروف دیگر بدان پیوسته اند خدا با صفات
مخصوصش از همه خلق جداست ولی همه موجودات باو پیوستگی دارند. 5-الف از الفت و انس مشتق است زیرا او سبب
ترکیب و تألیف حروف دیگر میشود همانطور که خداوند سبب الفت خلق،و ترکیب و تالیف جهان آفرینش است.
-4 حروف پراکنده اسم اعظم
سعید بن جبیر میگوید این حروف مفردات پراکنده از اسم اعظم حق اند که اگر کسی بتواند آنها را درست با هم ترکیب کند
بدست میآید و همچنین حروف دیگر که تشکیل « الرحمن » کلمۀ « ن» و« حم » و« الر » اسم اعظم را خواهد فهمید مثلاً از ترکیب
اسمهاي دیگري را می دهد ولی ما این توانایی را نداریم
-5 سوگندهاي قرآن
ابن عباس میگوید این حروف قسم هاي قرآن است و اخفش میگوید علت اینکه خداوند باین حروف سوگند میخورد، شرافت
و برتري آنها است زیرا همین حروف شالوده و پایۀ همه جمله بندي ها در کتاب هاي آسمانی است که بزبان هاي مختلف
میباشد و نیز اسم هاي الهی و سخن گویی مردم همه و همه بر پایه همین حروف است و از ترکیب مختلف همین حروف است
که مردم با هم سخن میگویند و بذکر و توحید و
ص : 56
ثناي حق میپردازند و خدا با این حروف قسم خورده است که قرآن کتاب و کلام اوست.
-6 براي ساکت کردن مردم
برخی میگویند این حروف آورده شده تا به سبب تازگی و نامأنوس بودن سبب سکوت مردم شود زیرا مشرکان بنا گذاشته
بودند که به سخن رسول اکرم گوش ندهند و شلوغ کنند و حرف بزنند تا کسی سخن آن حضرت را نشنود همانطور که قرآن
اینان براي اینکه کسی بسخن پیامبر گوش ندهد گاهی دست میزدند گاهی فریاد « ذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ 􀀀 لا تَسْمَعُوا لِه 􀀀» : میگوید
میکشیدند و نیز میخواستند تا خود پیامبر هم بغلط افتد و اشتباه کند(بخیال خودشان).
خداوند این حروف را که کاملاً تازگی داشت نازل نمود تا توجه آنان را بخود جلب کند و کلمات قرآن به گوش آنها
خورده و شاید بدلشان راه یابد و بآنچه خیر و صلاح آنها است آنان را برساند.
-7 قرآن از همین حروف است
منظور اینست که قرآنی را که شما از آوردن آن ناتوانید از جنس همین حروفی است که با آنها سخن می گویید پس وقتی
نمیتواند نظیر آن را بیاورید بدانید که از طرف خداست .
شرح لغات
ذلک(آن)اشاره بدور زمانی و یا مکانی و یا مقامی.
ریب-بدگمانی و سلب اطمینان.
هدي-دلالت و راهنمایی.
متقین-(اصلش موتقین)از اتّقاء بمعناي وقایه گرفتن و وقایه وسیلۀ نگهداري است مانند سپر و لباس زمستانی.
تفسیر
اشاره
« هذا » مقصود از کتاب قرآن است اخفش میگوید کلمه ذلک در اینجا بمعناي
ص : 57
.( (این)است زیرا قرآن حاضر و مورد اشاره قرار گرفته است و در اشعار و ادبیات عرب نظیر دارد ( 1
فرّاء و ابو علی جبائی میگویند چون خدا به پیامبرش وعده داده بود که بر او کتابی نازل کند که آب آن را محو نکند و
حوادث ایام از بینش نبرد و کهنه اش نگرداند پس از نازل کردن قرآن فرمود این همان کتابی است که بتو وعده داده بودیم.
اینست که این همان کتابی است که ما در کتابهاي آسمانی قبلی وعده داده بودیم. « ذلک » مبرّد میگوید:معناي
لا􀀀» بعضی گفته اند منظور از کتاب تورات و یا انجیل است ولی با توجه بصفاتی که قرآن براي این کتاب ذکر میکند مانند
بی شک راهنماي پرهیز کاران است)و نیز با توجه به تحریف تورات و انجیل بقول خود قرآن: ) « رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ
2)یعنی(گروهی از یهود کلمات خدا را از محل خود تغییر میدهند). ) « واضِعِهِ 􀀀 یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَ »
تورات و یا انجیل باشد باطل است. « کتاب » این قول که منظور از
« لا رَیْبَ فِیهِ 􀀀»
یعنی این کتاب بیان و هدایت و حق و معجزه است و از این جهات سزاوار است که در آن بد گمانی راه نیابد و منظور،خبر
دادن به اینکه کسی در آن بدگمانی و شک ندارد نیست چه،پیداست که بسیاري از مخالفین اسلام در آن تردید کردند.
یعنی چیزي که سبب شک و بد گمانی شده چون « لا سبب ریب فیه »: بعضی گفته اند در این آیه چیزي تقدیر شده است و آن
تناقض گویی و پیچیدگی کلمات و ادّعاهاي بدون برهان در این کتاب وجود ندارد.
را بمعناي نهی گرفته میگویند معناي آیه اینست: « لا رَیْبَ 􀀀» برخی دیگر کلمۀ
ص : 58
وقتی او را نیزه زدم و پشتش خم شد با نیزه خودم را « اقول له و الرمح یأطر متنه تأمل خفافاً اننی انا ذلکا » : 1) مانند این شعر -1
آمده است. « این » است که بمعناي « ذلکا » باو معرفی کردم شاهد در کلمه
2) آیه 45 از سوره نساء -2
1)یعنی آنچه میان زن و شوهر در مواقع عادي رواست ) « لا فُسُوقَ 􀀀 لا رَفَثَ وَ 􀀀 فَ» که شک و بد بینی نداشته باشید مانند آیه کریمه
و نیز کارهاي ناروا را در ایّام حج ترك کنید.
چرا فقط متقین؟
با اینکه قرآن هدایت براي همه مردم است علت اینکه تنها پرهیز کاران را ذکر میکند اینست که آنان از این کتاب استفاده
2)(فقط تو کسی را که از رستاخیز می ترسد بیم ) « ا􀀀 شاه 􀀀 ما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْ 􀀀 إِنَّ » : کرده بنور آن هدایت شده اند مانند آیه کریمه
میدهی)با اینکه رسول اکرم براي انذار و ترساندن و بشارت بهمه مردم آمده بود ولی انذار آن حضرت در بارة کسانی مؤثر
افتاد که خوف از قیامت و رستاخیز داشتند با آنچه گفتیم،هدایت بودن قرآن براي متقین،منافات ندارد با اینکه براي همه مردم
نیز راهنما باشد همانطور که در آیه کریمه دیگر در باره قرآن میفرماید:
« لِلنّ
اسِ􀀀 ه دُيً »
(3)
(این قرآن هدایت براي همه مردم است).
تقوي چیست؟
کلمه تقوي از واژه هاي مخصوص قرآن و آئین ما است و رسول اکرم آن راجع بین عدل و احسان معرفی میکند.
بعضی گفته اند شخص با تقوي کسی است که از گناهان پروا داشته باشد و واجبات را انجام دهد برخی دیگر میگویند:چون
پرهیز کار با اعمال نیک،خود را از آتش جهنم و عذاب الهی نگاه میدارد باو متّقی و خود دار گفته شده است.
عمر بن الخطاب از کعب الاحبار راجع به تقوي پرسید او در جواب گفت آیا راهی خار دار رفته اي؟ عمر گفت:آري،کعب
پرسید:در این راه چه میکنی؟ عمر جواب داد دامن را بالا میزنم و با احتیاط قدم بر میدارم.
ص : 59
1) آیه 196 از سوره بقره -1
2) آیه 44 از سوره نازعات -2
3) آیه 185 از سوره بقره -3
.( کعب گفت:تقوي همین است ( 1
از رسول اکرم نقل شده است که فرمود:بمردم پرهیز کار بدین جهت متقین (خویش دار)گفته اند که آنان از انجام کاري که
خود گناه ندارد ولی ممکن است سبب ارتکاب گناه گردد خود داري میکنند.
عمر بن عبد العزیز میگوید همانطور که شخص محرم در حرم از انجام پاره اي امور خوددار است همچنین شخص با تقوي
خود را کنترل میکند.
بعض گفته اند تقوي آنست که خدا تو را گرد محرمات و دور از واجبات نبیند.
[ [سوره البقره ( 2): آیات 3 تا 5
اشاره
ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 اهُمْ یُنْفِقُونَ ( 3) وَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 و اَلصَّلا ه􀀀 اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ ( ئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ ( 5 􀀀 ی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُول 􀀀 ئِکَ عَل 􀀀 هُمْ یُوقِنُونَ ( 4) أُول
[ترجمه]
کسانی که به نادیده و غیب باور دارند و نماز را بپا میدارند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق میکنند.
و کسانی که بآنچه بتو و پیش از تو نازل شده ایمان میآورند و بدنیاي دیگر یقین دارند.
آنها بر هدایتی که از جانب پروردگارشان است استوارند و تنها آنها رستگارانند.
شرح لغات
کسانی که،جمع الذي موصول و یؤمنون صله آن. « الذین »
رساندن خود یا دیگري بامنیت یا گرویدن یا در امان گرفتن است و « امن » فعل مضارع از ایمان معناي لغوي آن از ریشه « یؤمنون »
در اصطلاح اسلام،ایمان،
ص : 60
خل الذنوب صغیرها و کبیرها فهو التقی -و اصنع کماش » : 1) ابن معتز شاعر مبتکر عباسی قرن سوم در این زمینه میگوید -1
گناه را چه کوچک و چه بزرگ رها کن که تقوي .« فوق ارض الشوك یحذر ما یري-لا تحقرن صغیره ان الجبال من الحصی
همین است و مانند کسی که در زمین خار دار قدم بر میدارد در این جهان رفتار کن گناهان کوچک را حقیر مشمر زیرا همین
سنگ ریزه ها است که کوه میشود.
.( تصدیق بخدا و پیامبران و ملائکه و جهان دیگر است ( 1
هر چه از حواس ظاهر پنهان است. « غیب »
انجام میدهند با حدود و شرایط یا مداومت دارند بر آن،یا آن را بر پا میکنند. « یقیمون »
گفته اند و « فلّاح » است بمعناي قطع،و چون کشت کار زمین را میشکافد بدو « فلح » رستگاران-ریشه اصلی این کلمه « المفلحون »
مناسب این ریشه با معناي مفلح (رستگار)اینست که گویی خیر و نیکی براي او باز و شکافته شده است.
تفسیر:
اشاره
در این آیات صفات پرهیز کاران که از نور هدایت قرآن بهره مند شده اند بیان شده است اولین صفت آنان اینست که ایمان
بغیب دارند،در اینکه مقصود از غیب چیست اقوالی گفته شده است:
-1 واجبات و محرمات و مباحات یعنی احکام.
-2 قیامت و بهشت و جهنم(از حسن).
-3 آنچه از ناحیۀ خداست(از ابن عباس).
-4 هر چه از علم و اطلاع مردم عادي بیرون است(از ابن مسعود).
و در همین عموم داخل میشود آنچه امامیه نقل کرده اند در تطبیق به غیبت حضرت مهدي علیه السلام و زمان ظهورش زیرا
جز خدا کسی آن زمان را نمیداند.
-5 قرآن(زرّ بن حبیش)
ص : 61
که صفت براي خدا قرار میگیرد ممکن است بیکی از دو معنی باشد: 1-از فعل آمنته(او را امان دادم)که « مؤمن » 1) کلمه -1
یک مفعول دارد و اگر بباب افعال رود دو مفعولی میگردد مانند:آمنته العذاب(او را از عذاب ایمن نمودم)و خدا را از این
گفته اند که او امان دهندة(مؤمنان)است از عذاب. 2-مؤمن بودن خدا باین معنا که او مصدق موحدین و یکتا « مؤمن » جهت
پرستان است.
ایمان چیست؟
ایمان از نظر معتزله اطاعت و انجام واجبات و پرهیز از گناهان کبیره است برخی از آنان در ایمان علاوه بر انجام واجبات،بجا
آوردن مستحبات را نیز معتبر میدانند.
خاصه و عامّه از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
ایمان:تصدیق بقلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان و اعضاء است ( 1)و نیز از آن حضرت به تعبیر دیگر نقل شده است که
.( فرمود:ایمان سخن و عمل و اعتقاد و پیروي از پیامبر است ( 2
ایمان تنها معرفت است
مؤلف:اصل ایمان همان معرفت و شناسایی خدا و فرستادگان اوست و قبول آنچه آنان آوردند زیرا هر کسی چیزي را خوب
بفهمد و بداند طبعاً آن را تصدیق کرده و ایمان میآورد و این آیه کریمه باین مطلب دلالت دارد و نکته کلمه غیب در این آیه
که ایمان را بدان متعلق میکند همین است که آنان وقتی بغیب ایمان آوردند آنچه انبیاء از غیب خبر دهند اگر چه خود ندیده
اند ولی با اطمینان می پذیرند.
قرآن این ایمان بغیب را قبل از هر واجب بدنی و مالی ذکر کرده و سپس آن دو واجب را که بر پا داشتن و انجام نماز
اهُمْ یُنْفِقُونَ) است به ایمان عطف نموده است. 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 و الصَّلا ) و انفاق و کمک بزیر دستان (َ ه􀀀 (یُقِیمُونَ عطف دو واجب بدنی و مالی بر ایمان،خود نشان میدهد که آن دو عین ایمان نیستند زیرا معنی ندارد که چیزي بخودش
عطف شود.
3)(دلش در ایمان ثابت باشد). ) « مانِ 􀀀 وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِی » : نیز آیات کریمه
ص : 62
.« ان الایمان هو التصدیق بالقلب و الاقرار باللسان و العمل و بالارکان » (1 -1
.« الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول و اتباع الرسول » (2 -2
3) آیه 106 از سوره نحل. -3
« مانَ 􀀀 ئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِی 􀀀 أُول »
(1)
(خدا ایمان را در دلهایشان نگاشته) ایمان را بقلب اضافه نموده است.
.( رسول اکرم اشاره به سینه اش نموده فرمود:ایمان امریست سرّي و درونی و اسلام تجلی و خود نمایی آنست در برون ( 2
گفته میشود جز اینکه اگر از روي علم و یقین نباشد بآن ایمان ظاهري و لفظی « تصدیق » و« ایمان » و گاهی به خود اقرار بشهادتین
میگویند.
گاهی باعمال بدنی ناشی از ایمان بمناسبت و استعاره،نیز ایمان و یا تصدیق گفته اند،مثلًا میگویند:رفتار فلان شخص گفتارش
را تصدیق میکند و بدیهی است خود کار و رفتار،ایمان و یا تصدیق نیست ولی اگر منشأ و انگیزه آن کار،و عمل، ایمان و
تصدیق باشد بآن کار نیز کلمۀ:ایمان و تصدیق گفته میشود.
بمنزله حال باشد یعنی آنان چون منافقین نیستند که فقط در حضور مردم « بالغیب » برخی از مفسرین احتمال داده اند که کلمه
اظهار ایمان کنند بلکه در غیاب افراد نیز ایمان دارند.
لاهَ􀀀 یُقِیمُونَ الصَّ
یعنی(مردم « أقام القوم سوقهم »: -نماز با شرائط و خصوصیات بجا میآورند و اقامه هر چیز تعطیل نکردن آن است مثلًا میگویند
.( بازارشان را بر پا کردند یعنی بیع و فروش را رها نکردند) ( 3
ادامه فرائض و نمازها است مثلاً کسی که مرتب غذا و جیره سربازان را میدهد « یقیمون » ابو مسلم میگوید منظور از
فلانی جیرة لشکریان را میدهد و بعضی گفته اند مراد از این قیام همان قیام نماز است و چون « فلان یقیم أرزاق الجند »: میگویند
قیام اولین رکن نماز و عضویست که ادامه دارد لذا در میان افعال نماز مورد توجه و
ص : 63
1) آیه 22 از سوره مجادله. -1
2) الایمان سر و الاسلام علانیه. -2
یعنی غزاله(اسم زنی است که شوهرش را « اقامت غزاله سوق الضراب لاهل العراقین حولا قمیطا » : 3) یکی از شعراء میگوید -3
بمعناي تعطیل نکرد. « أقامت » حجاج کشته بود)بازار جنگ با اهل عراق را یک سال کامل ادامه داد و تعطیل نکرد.در اینجا
نماز)در اصطلاح شرع،بحرکات مخصوص و این عمل عبادي تخصیص یافته است و یا بهمان )« صلاه » ذکر قرار گرفت و کلمه
معناي لغوي(دعا)آن قدر بکار رفته تا در این نوع دعا(نماز)تخصّص پیدا کرده است.
اهُمْ یُنْفِقُونَ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 و َ
-از آنچه ما بآنان داده و مالک آن شده اند مقداري بصورت طاعت و انجام امر خدا بمستمندان میدهند.
ابن عباس میگوید،مقصود همان زکاه واجبه است.
ابن مسعود میگوید:منظور،از انفاق،نفقه دادن مرد به عائله خود می باشد نه زکاه زیرا آیه قبل از وجوب زکاه نازل شد.
ضحاك میگوید:این انفاق،همان صدقات مستحبه است.
محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل میکند که معناي آیه چنین است:از آنچه ما بآنان آموخته ایم بدیگران می
بخشند و تعلیم میدهند.
مؤلف:آنچه امام فرموده یک مصداق از انفاق کلی شامل انفاقات واجبه و مستحبه مال و علم می باشد.
از اینکه خداوند در عداد صفات متقین و در مقام مدح آنان انفاق را ذکر میکند استفاده میشود که این انفاق از مال حلال
است نه حرام زیرا انفاق از حرام قابل ستایش نیست و چون آنچه میدهند روزي خداست پس تنها مال حلال روزي خدا است
بر مردم.
خصوص عرب!
ا􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 بعضی گفته اند این قسمت از آیات فقط شامل اعراب می باشد همانطور که آیات بعدي (وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِ
أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) بخصوص اهل کتاب و غیر عرب است زیرا عرب،قبل از اسلام کتاب نداشت بنا بر این هر آیه یک دسته از
مسلمانان را بیان میکند.
ولی این قول درست نیست زیرا ممکن است مراد از آیه اول،عموم متقین چه عرب و چه اهل کتاب غیر عرب و آیه دوم
مخصوص اهل کتاب باشد و یا اینکه
ص : 64
مراد و مقصود از همه آیات یک دسته باشد که اوصاف آنان عطف بر هم بیان شده است.
ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ 􀀀 ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ م 􀀀 وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِ
-دو صفت دیگر از متقین که در این آیه بیان شده است.
ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ) . 􀀀 -1 ایمان بقرآن (بِ
ا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ) . 􀀀 -2 ایمان به کتب آسمانی قبلی (م
وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ
نامیدند اینست که پس از دنیا و متأخر از « آخرت » -آخرین صفت متقین،یقین آنان بجهان دیگر است و علت آنکه آن جهان را
نزدیک)گفته اند بعضی گفته اند کلمه دنیا از ماده )« دنیا » آن است همانطور که این جهان را بعلت نزدیک و دست رس بودنش
گفته اند. « دنیا » دنائت و پستی گرفته شده است و چون عالم ماده پست و بی ارزش است بدان
یقین-یقین علم و دانستن مسائل مشکل و مبهم است که پس از استدلال و نظر، توأم با سکون و آرامش خاصی براي شخص
حاصل میشود لذا هر علمی یقین نیست ولی هر یقینی علم است و چون همه چیز براي خداوند روشن هست و هیچ مسئله اي
یقین دار)گفته نمیشود. ) « موقن » براي او غامض و مشکل نیست تا نیاز باستدلال و فکر داشته باشد پس باو
اگر چه ایمان بغیب شامل یقین بآخرت نیز میشد ولی چون مسئله معاد و بودن جهان دیگر بخصوص مورد انکار بت پرستان
ی􀀀 ئِکَ عَل 􀀀 بود و می گفتند:زندگی جز این جهانی که ما در آن مرده ( 1)و زنده میشویم نیست لذا آن را مستق  لا بیان کرد [أُول
هُديً مِنْ رَبِّهِمْ]
.
پرهیزکاران و متقین با این صفات خود،از هدایت الهی بهره مند شده اند.
و اینانند که بمقصد و مقصود خود نائل و در « مِنْ رَبِّهِمْ » هدایت یافتن آنان مانند هر خیر و نیک دیگر از طرف خدا است
بهشت جاودان و همیشگی جا دارند.
« ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 􀀀 وَ أُول »
.
ص : 65
ا نَحْنُ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا نَمُوتُ وَ نَحْی 􀀀 اتُنَا الدُّنْی 􀀀 إِلاّ حَی
􀀀
إِنْ هِیَ » آیه 24 از سوره جاثیه و « ا􀀀 ا نَمُوتُ وَ نَحْی 􀀀 اتُنَا الدُّنْی 􀀀 إِلاّ حَی
􀀀
ا هِیَ 􀀀 الُوا م 􀀀 وَ ق » (1 -1
آیۀ 37 از سوره مؤمنون. « بِمَبْعُوثِینَ
[ [سوره البقره ( 2): آیات 6 تا 7
اشاره
شاوَهٌ 􀀀 صارِهِمْ غِ 􀀀 ی أَبْ 􀀀 ی سَمْعِهِمْ وَ عَل 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ وَ عَل 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ ( 6) خَتَمَ هُ 􀀀 واءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ 􀀀 إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَ
( ذابٌ عَظِیمٌ ( 7 􀀀 وَ لَهُمْ عَ
[ترجمه]
کسانی که بکفر خو کرده اند بیمشان دهی یا ندهی بر آنها یکسان است آنان ایمان نمیآورند- 6 خدا بر قلوبشان مهر زده و بر
گوش و چشم هایشان پرده ایست و آنها راست عذابی بزرگ- 7
شرح لغات:
سرزنش)است پس کفر،پوشانیدن نعمت و )« ذمّ » ستایش)در برابر ) « حمد » سپاس)است همانطور که )« شکر » ناسپاسی)و برابر )« کفر »
پنهان نمودن آنست و شکر،آشکار کردن و نشر آن.
میگوید: « لبیده » بدان گفته میشود « کفر » هر آنچه چیزي را بپوشاند لغت
شبی که ستاره ها را ابرها پوشانده بود. « فی لیله کفر النجوم غمامها »
توجه دادن بآینده اي ترسناك و اعلام خاص است و خداوند باین صفت توصیف میشود،چه اعلام و تخویف هر دو را « إنذار »
1)(اینست که خدا بندگان خویش را بدان میترساند). ) « ادَهُ 􀀀 اللّ بِهِ عِب
􀀀
ذلِکَ یُخَوِّفُ هُ 􀀀» دارد
اینست که انذار،ترساندن از چیزي. « اشعار » با « إنذار » بعضی گفته اند فرق
است وقت دار بخلاف اشعار.
نظیر طبع مهر زدن است و ختم چیز پایان و نهایت آنست و ختم کتاب از همین باب است یعنی تمام کردن آن و مهر را « ختم »
نیز بهمین جهت خاتم گفته اند.
اگر چه مفرد است ولی منظور از آن،گوشها و جمع است و چون مصدر است مفرد آمده و نیز ممکن است بحذف « سمع »
محل قوه شنوایی ایشان) یا چون مضاف الیه(هم)جمع است لذا مفرد بهمان معناي جمع )« مواضع سمعهم » مضاف باشد یعنی
( میآید و در ادبیات عرب نظیر فراوان دارد ( 2
ص : 66
1) آیه 16 از سوره زمر -1
2) مانند این شعر: -2
پرده و پوشش و زن فعاله بچیزي که احاطه کند به بدن،مانند عمامه و عصابه یا فکر را فرا گیرد مانند خیاطت و یا « غشاوه »
بمردم احاطه کند مانند امارت و خلافت گفته میشود.
در لغت بمعناي وارونه شدن است و چون قلب با افکار مختلف پیوسته زیر و رو میشود به آن قلب گفته اند. « قلب »
شأن نزول
ابن عباس میگوید:مقصود از این آیات:أحبار و بزرگان دین یهودند که نبوّت پیامبر اسلام را دانستند ولی روي حسد و عناد
آن را نپذیرفتند.
ابو علی جبائی میگوید:مقصود از این آیات آن کسانی اند که خدا دل هاي آنان را در اثر زیادي گناه و انحراف مهر کرده
است و دیگر ایمان نمیآورند.
اصم میگوید این آیات در بارة مشرکین عرب نازل شده است.
بعضی گفته اند معناي آیه عامّ و شامل همۀ کفار است و منافات با استثناء کسانی که بعد ایمان آوردند ندارد
تفسیر
اشاره
در این آیات بدنبال بیان صفات متقین،حالات کافران که در نقطۀ مقابل آنها هستند ذکر شده است کفر،در اینجا عبارت است
از،انکار توحید و عدالت خدا و انکار نبوت انبیاء یا انکار یکی از ضروریات و ارکان دین.
اگر چه این آیه عام است که همه کفّار ایمان نمیآورند ولی با توجه به اینکه پس از نزول این آیات گروه فراوانی ایمان
آوردند معلوم میشود منظور از کفّار در این آیه دستۀ خاصی بودند که مشمول لطف و توفیق الهی نشده و اسلام نیاوردند.
ص : 67
سؤال در اینجا این سؤال پیش میآید که وقتی خدا میداند که دستۀ مخصوص از کفار هیچگاه ایمان نمیآورند و از طرفی ما
معتقدیم که آنان قدرت دارند پس معناي قدرت آنها اینست که میتوانند بر خلاف علم خدا،ایمان بیاورند.
پاسخ در پاسخ باید گفت:که خدا بواقعیت ها علم دارد یعنی آنچه در عالم،واقع شده و میشود،و در اینجا اینکه این دسته ایمان
نمیآورند واقعیتی است و خدا بآن آگاه است ولی این واقعیت با قدرت داشتن شخص بر هر دو طرف منافات ندارد همانطور
که واقعیت ها وظیفه و تکلیف را تغییر نمیدهد و همین دسته در عین حالی که واقعیت کارشان ایمان نیاوردن و اطاعت نکردن
است ولی امر و تکلیف آنان هم چنان بجاي خود باقی است.
ی قُلُوبِهِمْ... 􀀀 اللّ عَل
􀀀
خَتَمَ هُ
در اینکه خداوند چگونه دل کفار را مهر و موم نموده اقوالی گفته شده است از اینقرار:
اشاره
-1 علامت
وقتی کافر در کفر و انکارش بدان درجه رسید که دیگر ایمان نخواهد آورد و براي خدا معلوم است علامتی بر قلبش زده
میشود که نقطه ایست سیاه رنگ تا ملائکه بدانند که او ایمان نمیآورد و او را سر زنش و نفرین کنند همانطور که در قلب
شخص مؤمن علامت ایمان نوشته میشود تا ملائکه بدانند و او را ستایش و برایش طلب عفو و رحمت کنند.بعقیده اینان،دادن
کتاب بدست راست نیز علامت بهشتی بودن و بدست چپ علامت معذب بودند صاحبان آنها است.
1)(بلکه خدا بسبب کفرشان مهر بر دل آنها نهاد که ) « إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 ا بِکُفْرِهِمْ فَ 􀀀 اللّ عَلَیْه
􀀀
بَلْ طَبَعَ هُ » همچنین در آیه کریمه
بجز اندکی ایمان نیاوردند).
یک احتمال همین است که خدا علامت کفر را در دل و قلب آنان زده است.
ص : 68
1) آیه 154 از سوره نساء -1
و احتمال دیگر اینست که بسبب کفرشان خدا دل هاي آنان را مهر کرد.
-2 شهادت خدا
بمعناي شهادت و حکم « ختم » مقصود از ختم بر قلب آنان حکم و شهادت خداست به اینکه اینان دیگر حق را نمیپذیرند و کلمۀ
زیاد آمده است مثلًا میگویند:
یعنی می بینم هر آنچه فلانی میگوید تو صحّه میگذاري و تصدیق میکنی و معمولًا مهر و « أراك تختم علی کلّ ما یقول فلان »
امضاء همان تصدیق و گواهی است.
-3 گویی قلبشان مهر شده
خداوند این دسته را مذمت و سر زنش میکند که اینان گویی قلبشان مهر شده و ایمان داخل آن نمیگردد مانند آیه کریمه:
1)،اینان گویی کر و کور و گنگ اند یعنی کفر چنان در دل آنان جا گرفته است که دیگر نمی بینند مانند ) « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ »
کسانی که قلبشان مهر شده است.
-4 کم عمقی و کوتاهی نظر
ابو علی فارسی میگوید:ختم قلب کنایه از کم عمقی و کوتاه بینی در نظر و استدلال است و منظور آنست که دل هاي اینان
أَ فَمَنْ شَرَحَ » : وسعت فکر و منطق و نظر را ندارد در برابر مؤمنین که سعۀ نظر و وسعت فکر دارند همانطور که در آیۀ کریمه
2)مگر آنکه سینه اش بر اسلام گشوده شده و قرین نوري از پروردگار خویش ) « ی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 لامِ فَهُوَ عَل 􀀀 اللّ صَ دْرَهُ لِلْإِسْ
􀀀
هُ
3)(...یا بر دلهایی قفلها ) « ا􀀀 الُه 􀀀 ی قُلُوبٍ أَقْف 􀀀 أَمْ عَل » : است(چون غیر اوست)مقصود همین وسعت نظر است،و در بارة کفار میفرماید
است).
دل هاي ما در پرده ها است. « ا فِی أَکِنَّهٍ 􀀀 قُلُوبُن » دل هاي ما فهم نتوان کرد)و ) « ا غُلْفٌ 􀀀 الُوا قُلُوبُن 􀀀ق» : و نیز
و در برخی آیات مهر زدن بر دل ها را در ردیف گرفتن قوة شنوایی و بینایی
ص : 69
1) آیه 18 از سوره بقره -1
2) آیه 22 از سوره زمر -2
3) آیه 24 از سوره محمد -3
بگو اي پیغمبر اگر خدا ) « ی قُلُوبِکُمْ 􀀀 صارَکُمْ وَ خَتَمَ عَل 􀀀 اللّ سَمْعَکُمْ وَ أَبْ
􀀀
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ هُ » : قرار داده است مانند این آیۀ کریمه
گوش و چشم هاي شما را گرفت و مهر بر دل شما نهاد...).
بنا بر این معناي ختم کردن قلب ها اینست که از آن در آنچه نیاز دارند سود نمیبرند همانطور که از گوش و چشم که گرفته
شده است سود و استفاده برده نمیشود.
و مقصود از عدم وسعت قلب همین است که بین حق و باطل نمیتوانند امتیاز دهند و در محاورات و استعمالات مردم زیاد دیده
میشود کسی را که شجاع نیست میگویند:
دل ندارد،قلب ندارد،یعنی ترسو است همین طور کسی که دعوت باسلام شده و دلیل هاي روشن آن را دیده است و در عین
حال از اسلام فاصله میگیرد این شخص کسی است که دلش مهر شده و سینه و قلبش در پرده و غلاف است .
جواب چون این تاریکی و تنگی دل در اثر « اللّ
􀀀
خَتَمَ هُ... » سؤال روي این معنا چرا مهر شدن دل بخدا نسبت داده شده است
عصیان و نافرمانی خدا پدید آمد باو نسبت داده شده است همانطور که میگویند مقام و منصب یا پول یا فلان زن،فلانی را
هلاك و بیچاره کرد معنایش اینست که در راه آنها هلاك شد و خود آنها کاري نکرده اند.
سؤال چرا در میان همه اعضاء بدن فقط قلب و گوش و چشم نام برده شد.
جواب چون این اعضاء یا محل علم اند چون قلب،و یا راه فرا گیري و یاد گرفتن اند چون چشم و گوش
ص : 70
[ [سوره البقره ( 2): آیات 8 تا 10
اشاره
ا􀀀 إِلاّ أَنْفُسَ هُمْ وَ م
􀀀
ا یَخْدَعُونَ 􀀀 اَللّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ م
􀀀
خادِعُونَ هَ 􀀀 ا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ ( 8) یُ 􀀀 بِاللّ وَ بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ م
􀀀
آمَنّ هِ
ا􀀀 ی اَلنّ مَنْ قَُولُ
اسِ 􀀀 مِن وَ ( کانُوا یَکْذِبُونَ ( 10 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ بِ 􀀀 اَللّ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَ
􀀀
زادَهُمُ هُ 􀀀 یَشْعُرُونَ ( 9) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَ
[ترجمه]
بعضی مردم گویند بخدا و دنیاي دیگر ایمان آورده ایم با آنکه بهره اي از ایمان ندارند.
خدا و مؤمنان را فریب میدهند ولی جز خودشان را فریب نمیدهند و این را خوب نمی فهمند.
در دلهایشان بیماري است پس خداوند بیماریشان را افزوده و براي دروغ گفتنشان عذابی دردناك دارند.
شرح لغات
با بشر و انس مترادفند و اصل آن اناس از انس بوده است که در اثر زیادي استعمال همزة آن حذف شده است بعضی -« ناس »
بمعناي حرکت است و مصغّر آن:نویس میشود و بعضی آن را از انس بمعناي ظهور گرفته اند کلمه « نُوس » گفته اند اصل آن
ناس جمع و مفردش انسان میباشد.
روز واپسین که دیگر پس از آن روزي نیست. -« یوم آخر »
از خدعه بمعناي اظهار خلاف آنچه در باطن و ضمیر هست. -« یخادعون »
نفس به معنی گفته میشود. 1-روح 2-خود(براي تأکید) 3-ذات،که اصل همین کلمه است. -« انفسهم »
و نمیدانند اصل شعر احساس چیزي است و کلمۀ شاعر از همین ماده مشتق است چه،شاعر بآنچه میگوید از نظر -« و ما یشعرون »
ماده و هیئت و وزن علم دارد و چون شعور،آن نوع علمی است که همراه تخیّل و احساس باشد لذا این کلمه بخدا گفته
نمیشود.
بمعناي مولم دردناك. -« ألیم »
شأن نزول
اللّ بن ابی سلول و جدّ بن قیس
􀀀
این آیات در بارة منافقین نازل شد و آنان عبد ه
ص : 71
و معتب بن قشیر و یارانشان و گروهی از یهود بودند.
تفسیر
پاره اي از مردم میگویند-بخدا-و بآنچه بر رسول اکرم نازل شده در بارة قیامت و جز آن ایمان آوردیم ولی مقصود آنان از
این اظهار ایمان اینست که بر اسرار مسلمانان واقف شده براي کفار نقل کنند و نیز براي این است که خود را به پیامبر نزدیک
نمایند هم چنان که مؤمنان نزدیک بودند ولی اینان در واقع ایمان نیاورده اند.
ا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ) 􀀀 (م
و آنچه بزبان میآورند غیر از آن است که در دل دارند.
اللّ
􀀀
خادِعُونَ هَ 􀀀 یُ
که » با توجه به اینکه خدا بهمه چیز چه آشکار و چه نهان عالم و آگاه است و نمیتوان او را فریب داد در معناي این آیه
چند وجه بیان شده است از این قرار: « میخواهند خدا را گول بزنند
-1 اگر چه اینان نمیتوانند خدا را گول بزنند ولی کار و عمل ایشان طوري است که اگر کسی باطن و واقع را نداند گول
میخورد یعنی کار کسانی که گول میزنند انجام میدهند مثلًا در بارة کسی که عملش را با ریا آمیخته میگویند:چقدر نادان
است میخواهد خدا را گول بزند در حالی که خدا از خود او بعملش آگاه تر است.
و همانطور که اطاعت پیامبر « اللّ
􀀀
یخادعون رسول ه » -2 اینان رسول خدا را گول میزنند و در این صورت تقدیر آیه چنین است
اطاعت خدا و نافرمانی او نافرمانی خدا است پس گول زدن رسول نیز بمنزلۀ گول زدن خدا می باشد.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا
-اینان مؤمنین را گول میزنند وقتی آنان را می بینند میگویند ایمان آوردیم تا در مجالس آنان شرکت و اسرارشان را براي
دشمنان نقل کنند اگر چه صورت عمل خدعه و فریب مسلمین است ولی در واقع خود را گول میزنند.
إِلاّ أَنْفُسَهُمْ
􀀀
ا یَخْدَعُونَ 􀀀 وَ م
-زیرا وقتی از ایمان واقعی دور شدند و بر جادة هوي و هوس و خواسته هاي نفس رفتند طبعاً بعذاب و بدبختی سقوط خواهند
کرد ولی آنها از عاقبت عمل خدعه آمیز خود بی اطلاعند.
ا یَشْعُرُونَ 􀀀 وَ م
-از این آیه میتوان این مطلب را نیز استفاده کرد که گمراهان
ص : 72
ممکن است خود را هدایت شده و رستگار بدانند و چنین نیست که هر گمراهی بانحراف و گناه خود عارف و عالم باشد.
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ
-در دلهایشان بیماري است(روحشان بیمار است)مقصود از این مرض بیماري شک و تردید است زیرا همانطور که مرض و
بیماري بدن را از حدّ اعتدال و صحت بیرون میآورد شک و تردید هم که خود آفت قلب است آن را از حال صحت و اعتدال
خارج می سازند.
و سستی است و بیماري تن سستی اعضاء است و بیماري قلب(روح)سستی آن است از خدا. « فتور » بعضی گفته اند اصل مرض
اللّ مَرَضاً
􀀀
زادَهُمُ هُ 􀀀فَ
-خدا بیماري آنان را افزود در تفسیر این آیه چند قول است:
-1 هر آیه و بیان و دلیلی که از طرف خدا آورده میشود شک و تردید اینان زیادتر میشود پس نسبت دادن زیادي مرض شک
1)(خدایا خواندن من اینان را ) « راراً 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
ائِی 􀀀 فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُع » : اینان بخدا از این نظر است همانطور که در قصه حضرت نوح دارد
نتیجه اي جز فرار و گریزشان ندارد).
2)(کسانی که در قلبشان مرضی است آیات ما ) « زادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ 􀀀 وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَ » : و نیز آیه کریمه
پلیدي آنان را بیشتر نمود)بهمین معنا تفسیر شده است که آیات الهی چون شک اینان را زیادتر میکند پس در نتیجه بر پلیدي
آنان می افزاید.
-2 ابو علی جبائی میگوید:از پیشرفت اسلام در دلهایشان غم و حزنی است چون نزول رسول اکرم در مدینه و ظهور و قدرت
مسلمین سبب نگرانی و غم و اندوه آنان شد پس خداوند با بیشتر قدرت دادن و کمک کردن رسول خدا و مسلمین بر غم و
اندوه آنان افزود.
یعنی « اللّ مرضا
􀀀
فزادتهم عداوه ه »: -3 سدّي میگوید:تقدیر آیه چنین است
ص : 73
1) آیه 6 از سوره نوح -1
2) آیه 125 سوره توبه -2
اسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ 􀀀 فَوَیْلٌ لِلْق » دشمنی)در آیه حذف شده است مثل آیه کریمه )« عداوت » دشمنی با خدا بیماري آنان را افزود و کلمه
دشمنی)در آیه حذف ) « عداوت » واي بر سخت دلان از ذکر خدا)یعنی دشمنی با خدا بیماري آنان را افزود.و کلمه ). « اللّ
􀀀
ذِکْرِ هِ
- واي بر سخت دلان از ذکر خدا)یعنی از ترك ذکر خدا. 4 ) « اللّ
􀀀
اسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ هِ 􀀀 فَوَیْلٌ لِلْق » شده است مثل آیه کریمه
آیاتی که پرده از روي زشت کاري و اعمال قبیح آنان بر میدارد سبب غم و اندوه ایشان میگردد پس معناي آیه این است که
در دلهاي ایشان غمی است از نزول این نوع آیات و خدا با بیشتر رسوا کردن آنان بر غم و اندوهشان میافزاید.
ثُمَّ » : نفرین است یعنی خدا بیماري آنان را بیفزاید نظیر آیه کریمه « اللّ مَرَضاً
􀀀
زادَهُمُ هُ 􀀀فَ» : -5 ابو مسلم اصفهانی میگوید کلمات
سپس باز گشتند که خدا دلهاي آنان را باز گرداند)و خدا توفیق هدایت را از آنان بگیرد. ) « اللّ قُلُوبَهُمْ
􀀀
انْصَرَفُوا صَرَفَ هُ
کانُوا یَکْذِبُونَ 􀀀 ما 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ بِ 􀀀 وَ لَهُمْ عَ
-منافقان چون خدا و رسول را تکذیب کردند یعنی واقعاً نپذیرفتند و یا چون در اظهار ایمانشان دروغ گفتند پس براي ایشان
عذابی دردناك است .
[ [سوره البقره ( 2): آیات 11 تا 13
اشاره
ذا قِیلَ لَهُمْ 􀀀 لا یَشْعُرُونَ ( 12 ) وَ إِ 􀀀 کِنْ 􀀀 لا إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ ل 􀀀 ما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ( 11 ) أَ 􀀀 الُوا إِنَّ 􀀀 لا تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ ق 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمْ 􀀀 وَ إِ
( لا یَعْلَمُونَ ( 13 􀀀 کِنْ 􀀀 اءُ وَ ل 􀀀 لا إِنَّهُمْ هُمُ اَلسُّفَه 􀀀 اءُ أَ 􀀀 ما آمَنَ اَلسُّفَه 􀀀 الُوا أَ نُؤْمِنُ کَ 􀀀 اَلنّ ق
اس􀀀 ما آمَنَ 􀀀 آمِنُوا کَ
[ترجمه]
چون بآنها گفته میشود در زمین فساد و تباهی نکنید گویند تنها ما مصلحیم( 11 ) بدانید که آنها خودشان فسادکارانند ولی نمی
.( فهمند( 12
چون بآنان گفته میشود:شما نیز چنان که مردم ایمان آورده اند ایمان آرید گویند ایمان آریم چنان که کم خردان ایمان
.( آورده اند بدانید که آنها خودشان کم خردند ولی خود نمیفهمند( 13
شأن نزول
این آیات نیز مانند آیات سابق در بارة منافقین نازل شده است که صفات آنان
ص : 74
را بیان میکند،سلمان میگوید:دارندگان این صفت بخصوص هنوز نیامده اند ولی نظم کلام ایجاب میکند که این صفت نیز
مانند صفات قبلی در همان منافقین زمان رسول اکرم باشد.
و ممکن است مراد از این آیات تنها منافقین زمان رسول اکرم نبوده بلکه بطور کلی کسانی که داراي این صفات در هر زمانی
باشند شامل گردد بنا بر این،مقصود سلمان این است که پس از انقراض منافقان زمان رسول اکرم،دارندگان این صفت هنوز
نیامده اند.
تفسیر
وقتی بمنافقان گفته میشود:با ارتکاب گناه و جلوگیري مردم از گرایش بایمان و اسلام(بقول ابن عباس)یا بکمک و مساعدت
بکفّار(بقول ابو علی جبائی)یا با تغییر دین و تحریف کتاب(بقول ضحاك)در زمین فساد نکنید اینان میگویند تنها ما هستیم که
اصلاحات بدست ما انجام میگیرد و ما مصلحیم.
در اینکه چگونه اینان خود را اصلاح گر میدانستند دو نظر است.
-1 نفاق و دو رویی آنان که از نظر مسلمین زشت و فاسد شمرده میشد از نظر خودشان عملی پسندیده و بصلاح آنان بحساب
میآمد چه منافقین با این روش میخواستند در بین هر دو دسته سالم بمانند.
-2 کارهاي زشتی که مرتکب میشدند از قبیل گناه و جلوگیري مردم از ایمان و یا تحریف کتاب و امثال آن در ظاهر انکار
میکرده و میگفتند:ما این کارها را نمی کنیم و ما صالح و مصلحیم و خود این کار نفاق دیگري از آنان بود و همانطور که
اظهار ایمان میکردند و در واقع مؤمن نبودند قرآن میگوید:آگاه باشید اینان که فساد و نفاق را صلاح خود میدانند یا کارهاي
زشت خود را انکار میکنند اینان فساد گردانند.
« لا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ 􀀀 أَ»
ولی نمیدانند.
« لا یَشْعُرُونَ 􀀀 کِنْ 􀀀 وَ ل »
نمیدانند نفاقشان بصلاح آنان نیست و یا نمیدانند با این
ص : 75
رفتار تباه خود چه عذاب و کیفري در انتظار آنان است.
از این آیه نیز استفاده میشود که گناهکاران ممکن است خود بزشتی و فساد آن آگاه نباشند.
ذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا... 􀀀 وَ إِ
اللّ علیه و آله و آنچه بر او نازل شده ایمان بیاورید هم چنان که یارانش او را تصدیق
􀀀
وقتی بمنافقان گفته میشود بمحمّد صلی ه
اللّ بن سلام و دیگران از یهود باو ایمان آوردند آنان میگویند آیا ما مانند سفیهان و کم خردان به
􀀀
کردند و همانطور که عبد ه
او ایمان بیاوریم.
« اءُ 􀀀 ما آمَنَ السُّفَه 􀀀 أَ نُؤْمِنُ کَ »
خداوند آنان را در این فکر تکذیب کرده و میگوید که اینان خود نادان و سفیهند زیرا مگر سفیه جز اینست که چیزي را ضایع
میکند در حالی که تصور میکند آن را حفظ کرده و نگاه داشته است.این منافقان نیز ایمان نیاورده و کفر میورزیدند و گمان
می نمودند که ایمان دارند و هدایت شده اند .
[ [سوره البقره ( 2): آیات 14 تا 16
اشاره
اَللّ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی
􀀀
ما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ ( 14 ) هُ 􀀀 إِنّ مَعَکُمْ إِنَّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 اطِینِهِمْ ق 􀀀 ی شَی 􀀀 ذا خَلَوْا إِل 􀀀 آمَنّ وَ إِ
ا􀀀 الُوا 􀀀 آم ق إِذ لَقُوا اَلَّذِینَ نَُوا ا􀀀 و َ
( کانُوا مُهْتَدِینَ ( 16 􀀀 ا 􀀀 جارَتُهُمْ وَ م 􀀀 ما رَبِحَتْ تِ 􀀀 ي فَ 􀀀 لالَهَ بِالْهُد 􀀀 ئِکَ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلضَّ 􀀀 انِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 15 ) أُول 􀀀 طُغْی
[ترجمه]
چون مؤمنان را ببینند گویند ایمان آورده ایم و چون با یاران شیطان صفت خود تنها شوند گویند همانا با شمائیم ما استهزاء
.( کننده ایم( 14 )خداوند آنها را بمسخره گرفته و در طغیانشان کمک میکند تا هم چنان متحیر بمانند( 15
.( اینان هستند که گمراهی را بهدایت خریدند و تجارتشان سود نکرد و راهی بحق نیافتند( 16
لقوا-دیدند از لقاء و آن روبرو شدن دو چیز با هم،یا برخورد آنها بهم میباشد
شرح لغات
خلوا-تنها شدند-خلوت گزیدند.
یستهزئ-مسخره میکنند.
یمدّهم-از ماده و ریشه مدّ که اصل آن زیاد شدن و جذب است.
طغیان-تجاوز از حد و میگویند:طغی الماء(آب تجاوز کرد)وقتی از حدش بگذرد بهمین مناسبت بمرد ستمگر
میگویند. « طاغیه » متجاوز
ص : 76
بمعناي تحیّر و سرگردانی. « عمه » یعمهون-متحیر شوند از
تفسیر
اشاره
منافقان وقتی مؤمنین را میدیدند میگفتند:ما نیز مانند شما ایمان آورده آنچه بر رسول اکرم نازل شده است قبول کردیم اما
وقتی با دیو صفتان و شیاطین خود(ابن عباس میگوید یعنی با رؤساءشان بعضی گفته اند یعنی با همان دسته از یهود که آنان را
وادار به تکذیب و مخالفت میکردند و از امام باقر علیه السلام نقل شده است که با کاهنان خود)روبرو میشدند میگفتند:ما با
اَللّ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ....
􀀀
هُ « ما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 إِنّ مَعَکُمْ إِنَّ
􀀀
الُوا ا 􀀀ق» شمائیم ما یاران محمّد را مسخره میکنیم
در معناي این آیه که خدا آنان را مسخره میکند وجوهی گفته شده است.
اشاره
-1 جزاي استهزاء بنام خودش
خدا آنان را در مقابل این استهزاء و مسخره کیفر و جزا داده عذاب میکند و این کیفر بنام استهزاء خوانده شده روي این قاعده
« ا 􀀀 زاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُه 􀀀 وَ جَ » : که در بین عرب جزاء و کیفر هر عملی را بنام همان عمل میخوانند و در قرآن نیز آیه کریمه
1)(سزاي بدي ما بدیی مثل آنست)همین مطلب را بیان میکند با اینکه پاداش و جزا وقتی بعنوان قصاص باشد بد نیست ولی )
نامیده شده است. « بد » مانند خود گناه
2)(اگر عقوبت میکنید نظیر آن عقوبت که دیده اید عقوبت کنید)سزا و ) « ا عُوقِبْتُمْ 􀀀 اقِبُوا بِمِثْلِ م 􀀀 اقَبْتُمْ فَع 􀀀 وَ إِنْ ع » : و آیه کریمه
.( جزاي عقوبت را همان عقوبت نامیده است و در اشعار عرب نظیر فراوان دارد ( 3
ص : 77
1) آیه 40 از سوره شوري -1
2) آیه 126 از سوره نحل -2
یعنی کسی بر ما جسارت نکند که ما بیش « الا لا یجهلن احد علینا فنجهل فوق جهل الجاهلینا » : 3) عمرو بن کلثوم میگوید -3
از آنچه او کند باو جسارت خواهیم کرد که کیفر عمل بنام خود آن نامیده شده است.
-2 تخطئه منافقان
خدا منافقان را در این عمل نفاقی و استهزاءشان نسبت بمؤمنین تخطئه کرده و آنان را نادان و جاهل میداند و عرب هر چه را با
چیز دیگري همراه و نزدیک باشد بآن اسم ( 1)میگوید و لذا تخطئه استهزاء بنام استهزاء خوانده شده است.
-3 در ظاهر نعمت و در واقع عذاب
ابن عباس میگوید در معناي آیه خداوند بآنان نعمت میدهد و آنها تصور میکنند که این نعمت پاداش رفتار و کردار صحیح
آنان است در حالی که فقط باین منظور خدا بآنان نعمت میدهد که هم چنان در عمل زشت و گناه خود بمانند و ادامه دهند و
در نتیجه بعذاب و بدبختی که نتیجۀ عمل خودشان است گرفتار شوند.
و از این جهت باین نعمت دادن استهزاء گفته شده است که ظاهر آن نعمت و نیکی است ولی در واقع کشاندن آنان است به
هلاکت و عذابی که با اعمال زشت خود مستحق آن شده بودند.
-4 در دنیا چون مؤمنان در آخرت چون کفار
منافقان چون اظهار ایمان میکردند خداوند آنان را در دنیا از نظر احکام شرعی مانند ارث و نکاح و دفن و احکام مشابه آنها
در ردیف مسلمین قرار داده است ولی بعلت نفاق و کفر درونی در آخرت مانند کفار عذابشان خواهد کرد و این دو نوع
روش در دنیا و آخرت بمنزله استهزاء آنان میباشد.
-5 همین که به نزدیک در میرسند بسته میشود!
ابن عباس میگوید:در حالی که منافقان در آتش اند دري از بهشت بسوي آنان باز میشود ولی پس از آنکه اینان خود را به
شتاب بدان در رسانند در بسته میشود
ص : 78
دهري که مرا به محبوبه ام(جمل)نزدیک « ان دهراً یلف شملی بجمل لزمان یهمّ بالاحسان » : 1) همانطور که شاعر میگوید -1
میکند زمانی است که قصد و نیت نیکی کرده است،در اینجا زمان که مقارن و همراه نزدیک بودن آن دو است بعنوان احسان
و نیکی نمودن گفته شده است.
سپس در دیگر نمودار میگردد و باز پس از نزدیک شدن بآن بسته میشود و بهمین ترتیب خدا آنان را مسخره میکند و مؤمنین
میخندند و از این جهت آیه کریمه میگوید:
« الْکُفّ یَضْحَکُونَ
􀀀
فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ ارِ »
(1)
(آن روز کسانی که ایمان داشته اند بکافران بخندند).
تمام وجوهی که در این آیه در بارة استهزاء که بخدا نسبت داده شده است نقل کردیم میتوان در بارة مکر و خدعه که در
« خادِعُهُمْ 􀀀 اللّ وَ هُوَ
􀀀
خادِعُونَ هَ 􀀀 یُ» 2)(آنها نیرنگ میکردند و خدا نیرنگ میکرد)و ) « اللّ
􀀀
وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ هُ » : آیاتی مانند
3)(منافقین خدا را فریب میدهند و خدا فریب دهنده آنها است)آمده است گفت. )
« انِهِمْ یَعْمَهُونَ 􀀀 یَمُدُّهُمْ فِی طُغْی »
دو معنا براي این آیه که خداوند چگونه آنها را کمک میکند شده است.
معناي اول اینکه خداوند بآنها امکان و قدرت میدهد شاید ایمان بیاورند ولی آنان هم چنان به کفر و سرگردانی خود چسبیده
اند.
معناي دوم اینست که خداوند نعمت هایی چون شرح صدر و نورانیت دل که بمؤمنین عنایت و اعطاء مینماید منافقان را از آنها
محروم میدارد تا هم چنان در سرگردانی و گمراهی بمانند.
« لالَهَ 􀀀 ئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّ 􀀀 أُول »
اینان گمراهی را با دادن هدایت خریدند ابن عباس میگوید یعنی گمراهی را گرفتند و هدایت را از دست دادند و این دو را با
هم تبدیل کردند .
سؤال در اینجا سؤالی پیش میآید که مبادله در صورتی است که منافقان ایمان و هدایت داشته و آن را در مقابل گرفتن
گمراهی و کفر از دست بدهند در حالی که آنان از اوّل ایمان نیاوردند و هدایت نشدند.
ص : 79
1) آیه 24 از سوره مطففین -1
2) آیه 30 از سوره انفال -2
3) آیه 142 از سوره نساء -3
پاسخ در جواب این سؤال وجوهی بیان شده است.
خریدن و معامله واقعی و مبادله نیست بلکه استعاره و مجاز است در دوست داشتن و انتخاب یعنی همانطور « اشتروا » -1 منظور از
که مشتري جنسی را که میخرد آن را دوست داشته و بر میگزیند منافقین هم کفر باطنی را دوست داشته براي خود انتخاب
کردند.
-2 این ایمان همان هدایت فطرت و طبیعت است که در نهاد هر فرد در ابتداء وجود دارد آن را با گمراهی تبدیل کردند.
-3 کلبی و مقاتل میگویند:منافقان قبل از بعثت پیامبر اسلام به پیامبري که خواهد آمد و در کتب آسمانی دیده بودند ایمان
داشتند ولی پس از آنکه مبعوث شد او را نپذیرفتند و گویی ایمان قبلی خود را با کفر و عناد کنونی مبادله کردند.
جارَتُهُمْ.. 􀀀 ما رَبِحَتْ تِ 􀀀 فَ
و چون یاران محمّد در تجارتشان هدایت یافته و سود کرده نشدند. « کانُوا مُهْتَدِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م » در این معامله اینان ضرر کردند
از این نظر است که منافقان نه سود بردند و نه هدایت یافتند در « کانُوا مُهْتَدِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م » بعضی گفته اند اضافه این قسمت بعدي
حالی که ممکن است یک تاجر سود نبرد ولی هدایت داشته باشد پس حال اینان بدتر است.
سؤال در اینجا منافقان اصل سرمایه خود که همان ایمان است از دست داده بودند در حالی که معناي سود نکردن
تجارت،آنست که سرمایه محفوظ است ولی سود نمیکنند.
جواب در این آیات گمراهی و هدایت در برابر هم ذکر شده است و معنایش اینست که اینان طلب ربح و سود کردند ولی
هلاك شدند و سرمایه خود را از دست دادند.
و یا ممکن است حال کفار را مقابل حال مؤمنین قرار داده باشد مؤمنین هدایت را خریدند و سود بردند اینان گمراهی را
خریدند و سود نبردند و ضرر کردند
ص : 80
[ [سوره البقره ( 2): آیات 17 تا 18
اشاره
لا یُبْصِرُونَ ( 17 ) صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ 􀀀 ماتٍ 􀀀 اَللّ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُ
􀀀
ا حَوْلَهُ ذَهَبَ هُ 􀀀 ضاءَتْ م 􀀀 فَلَمّ أَ
ا􀀀 اراً 􀀀 اِس ن مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ اَلَّذِي ْتَوْقَدَ
( لا یَرْجِعُونَ ( 18 􀀀
[ترجمه]
مثل آنها چون کسی است که آتشی میافروخت همین که اطرافش را روشن ساخت خداوند نورشان را برگرفت و در میان
.( تاریکیها واگذارشان کرد که نتوانند دید( 17
( کر و لال و کورند پس بر نمیگردند( 18
شرح لغات
مثل-آوردن نظائر مطلب است که با دانستن آن فهم مطلب ساده تر میگردد.
استوقد-بمعناي اوقد(بر افروخت)مثل استجاب بمعناي اجاب(اجابت کرد) و بعضی آن را بهمان معناي باب خودش گرفته و
است که بمعناي آتش گیرانه چون چوب و آتشی « وقود » استوقد را بمعناي آتش گیرانه طلب کرد دانسته اند ریشه این فعل
حرارت ده و سوزانند میباشد.
اضاء-روشن شد(لازم)و روشن نمود(متعدي)ولی در اینجا بمعناي متعدي (روشن نمود)میباشد.
تفسیر
اشاره
مثل منافقین که اظهار ایمان میکنند ولی در باطن هم چنان بکفر خود باقی هستند مثل کسی است که در شبی تاریک آتشی را
بر افروخته است یا میخواهد از آتش،روشنی و نور بگیرد ولی همین که آتش روشن میشود و اطرافش را می بیند و از آنچه
می ترسد خود را نگاهداشته و حفظ می کند ناگهان آتش خاموش شده در آن تاریکی،ترسان و سرگردان میماند.
ابن عباس و قتاده و ضحاك و سدي میگویند:منافقان وقتی اظهار ایمان می کنند از نور و روشنی آن بهره مند شده در سایه
اش عزیز میگردند با مسلمین در نکاح و ارث و امنیّت در اموال و اولاد همسان و مانند میشوند ولی وقتی مردند بهمان تاریکی
درونی که اثر کفر باطنی آنهاست باز گشته و در وحشت و عذاب خواهند بود.
« اللّ بِنُورِهِمْ
􀀀
ذَهَبَ هُ » بعضی گفته اند:معناي اینکه خدا نور را از آنها میگیرد
ص : 81
اینست که خدا مردم را از باطنشان با خبر کرده و نور اسلام را از آنان میگیرد.
سعید بن جبیر و محمّد بن کعب و عطا میگویند این آیه در بارة یهود نازل شد چه آنان در کتاب آسمانی خود خوانده بودند
که پیامبري میآید و باو ایمان آورده انتظار ظهورش را داشتند و مشرکین را بیم میدادند ولی وقتی آمد او را نپذیرفتند.
اینان همان بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع بودند که هنگامی که نبوّت از بنی اسرائیل منقطع شده و بعرب رسیده بود از
شام بسوي یثرب آمدند اینان داخل یثرب(مدینه)شدند و میگفتند:محمّد رسول خدا است و پیروان او بهترین امّتند.
اللّ بن هیبان قبل از بعثت رسول اکرم هر سال بر یهود مدینه وارد میشد و آنان را بر اطاعت خدا
􀀀
مردي از بنی اسرائیل بنام عبد ه
اللّ علیه و آله وادار و تشویق میکرد و میگفت:وقتی محمّد ظاهر شد از دورش پراکنده
􀀀
و حفظ توراه و ایمان به محمّد صلی ه
نشوید و پراکندگی پدید نیاورید تا او را یاري کنید من آرزو دارم که او را ببینم ولی قبل از آنکه رسول اکرم طلوع کند او از
دنیا رفت.
یهود از او پذیرفتند ولی پس از بعثت پیامبر موعود باو کفر ورزیدند و لذا خداوند این مثل را براي آنان زده است.
بحث ادبی:سؤال
چرا در این آیات جمع به مفرد تشبیه شده است یعنی منافقین یا یهود به (الَّذِي اسْتَوْقَدَ) کسی که آتشی را بر افروخت.
جواب
سه وجه براي جواب از این سؤال داده شده است از اینقرار:
1)(آن ) « جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ 􀀀 وَ الَّذِي » : در آیه کریمه « الذي » اگر چه مفرد است ولی در معنا جمع است مانند « الذي » -1 کلمۀ
کسانی که وعده بر آنها آمد و آن را تصدیق کردند).
ص : 82
1) آیه 33 از سوره زمر -1
.( بوده که نون آخر آن حذف شده است ( 1 « الَّذِین »: در آیه کریمه در اصل « الذي » -2 کلمه
مثل اینان مثل پیروان کسی است...و تشبیه به «... مثلهم کمثل اتباع الذي »: -3 در آیه کلمه اي حذف شده است و در اصل
اتباع(پیروان)که جمع است شدم ولی مضاف(اتباع)حذف شده و مضاف الیه(الذي)در جاي آن قرار گرفته است.
شخص و فرد واحد و معین نیست بلکه منظور جنس است. « اَلَّذِي اسْتَوْقَدَ » -4 منظور از
-5 تشبیه و تمثیل در اشخاص نیست تا این اشکال پیش آید بلکه تمثیل حال منافقین است به حال این کسی که چنین است.و
این نوع تشبیه در ادبیات فراوان دیده میشود مثل اینکه میگویند کندي و کم هوشی اینان مانند کم هوشی حیوان است.
« لا یُبْصِرُونَ 􀀀 ماتٍ 􀀀 وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُ »
یعنی خدا به آنها نور نداد.
...« صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ »
قتاده میگوید:اینان از شنیدن و گفتن و دیدن حق کر و لال و کورند و اینان از گمراهی خود بر نمیگردند و به اینهمه دلیل
هاي الهی گوش ندادند گویی کرند و اقرار بخدا و رسولش ننمودند گویی لالند و در ملکوت آسمان و زمین و آیات قدرت
حق ننگریستند گویی کورند،چون فائده این اعضاء بدانها نرسیده مثل اینست که این اعضا را ندارند.
نیز همین است که قلب اینان چون ادراك ندارد پس گویی مهر شده « ی قُلُوبِهِمْ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
خَتَمَ هُ » و همانطور که سابق گفتیم:معناي
اللّ
􀀀
ئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ هُ 􀀀 أُول » است نه اینکه خدا حائل و حاجبی بین دل آنها و حق و حقیقت میزند که درك نکنند و آیات کریمه
2)(این منافقانند که خدا آنها را لعن کرده و گوش ) « صارَهُمْ 􀀀 ی أَبْ 􀀀 فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْم
ص : 83
یعنی اي پسران « ابنی کلیب ان عمی اللذا قتلا الملوك و فککا الاغلالا » : 1) در ادبیات عرب نظائري دارد مانند این شعر -1
حذف شده « اللذا » از کلمه « نون » کلیب دو عموي من کسانی هستند که پادشاهان را کشته و بند از اسیران گشودند در اینجا
است.
2) آیه 23 از سوره محمد -2
« اللّ قُلُوبَهُمْ
􀀀
اغَ هُ 􀀀 اغُوا أَز 􀀀 فَلَمّ ز
ا􀀀 » 1)(خدا دل هاي آنان را مهر کرد)و ) « قُلُوبِهِمی 􀀀 اللّ عَل
􀀀
طَبَعَ هُ » و چشمشان را کر و کور گرداند)و
2)(چون انحراف یافتند خدا دلهایشان را منحرف کرد...)همه بر همین مطلب دلالت دارند که اینان وقتی مأمور بایمان و )
راهُمْ یَنْظُرُونَ 􀀀 وَ تَ » : اطاعت شدند مثل اینکه قلب و دل و چشم و گوششان کار نمیکند و هیچ نمیفهمند و باز قرآن میگوید
3)(می بینی ایشان را که بسوي تو مینگرند ولی نمی بینند) ) « لا یُبْصِرُونَ 􀀀 إِلَیْکَ وَ هُمْ
[ [سوره البقره ( 2): آیات 19 تا 20
اشاره
کافِرِینَ 􀀀 اَللّ مُحِیطٌ بِالْ
􀀀
واعِقِ حَ ذَرَ اَلْمَوْتِ وَ هُ 􀀀 ذانِهِمْ مِنَ اَلصَّ 􀀀 صابِعَهُمْ فِی آ 􀀀 ماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَ 􀀀 ماءِ فِیهِ ظُلُ 􀀀 أَوْ کَ َ ص یِّبٍ مِنَ اَلسَّ
صارِهِمْ إِنَّ 􀀀 اَللّ لَذَهَبَ بِسَ مْعِهِمْ وَ أَبْ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 امُوا وَ لَوْ 􀀀 ذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ ق 􀀀 ضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِ 􀀀 ما أَ 􀀀 صارَهُمْ کُلَّ 􀀀 کادُ اَلْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْ 􀀀 19 ) یَ )
( ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 20 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
هَ
[ترجمه]
یا چون کسانی است که بارانی تند بر آنها ببارد و در تاریکی و رعد و برق آنان سرانگشت خود را از بیم مرگ در گوشها
.( گذارند و خدا از هر سو بکافران احاطه دارد( 19
نزدیک باشد که برق دیدگانشان را ببرد هر گاه روشن شود راه روند و چون تاریک شود بایستند،اگر خدا میخواست گوش و
( چشم آنان را از میان می برد که خدا بر هر چیز تواناست( 20
شرح لغات
صیّب-باران بر وزن سیّد،فیعل از صواب.
سماء-آسمان و هر چه بالاست و سایه میاندازد:
یخطف-از خطف بمعناي ربودن.
تفسیر
اشاره
مثل این منافقان در نادانی و سرگردانی مثل کسانی است که بارانی تند از آسمان بر آنان بزند و در آن باران(و یا در آن
آسمان و ابر)تاریکی بسیار(چون در موقع باران جلو خورشید و ماه و ستاره گرفته میشود طبعاً هوا تاریک میگردد)و
ص : 84
1) آیه 93 از سوره توبه -1
2) آیه 5 از سوره صف -2
3) آیه 198 از سوره اعراف -3
رعد(که در أو ( 1)برخورد ابرهاي مختلف است)و برق(آتشی که از اصطکاك و برخورد ابرها پدید میآید)باشد.
در بارة مناسبت این مثل،وجوهی گفته شده است:
-1 مثال براي قرآن
ابن عباس میگوید منظور از این آیات تشبیه قرآن است به باران یعنی همانطور که در باران تاریکی و رعد و برق است در
است. « ظلمات » قرآن نیز از نظر آزمایش و امتحانی که براي مردم از راه تکالیف پیش میآورد
که دل ها را میلرزاند)و روشن شدن راه ها بوسیله راهنمایی هاي این کتاب )« رعد » نهی هاي شدید قرآن و زجرهایش چون
است. « برق » چون
-2 مثال براي دنیا
بعضی گفته اند در این آیات دنیا از نظر راحتی ها و ناراحتی ها و گرفتاریهایی که در آنست به باران که هم فائده و هم ضرر
دارد شیبه شده منافقان از ضررهاي دنیوي که ممکن است بآنها برسند پرهیز میکنند ولی فوائدي را که در آینده(در اثر ایمان
واقعی)بآنها میرسد نمیخواهند.
-3 مثال براي اسلام
بعقیده برخی دیگر این آیات مثال براي اسلام است و همانطور که باران حیات بخش است اسلام نیز فرد و اجتماع را زنده
میکند و اسلام منافقان که در باطن کفر بود چون تاریکیهاي باران است.
و اظهار اسلام آنان که سبب حفظ خون و اموال و جواز نکاح با مسلمین وارث از آنان و امثال « رعد » حکم جهاد اسلام چون
است و مؤید این « صاعقه » و عذاب در آینده نزدیک یا دور که اسلام در برابر گناه قرار داده است چون « برق » آن میشد چون
وجه است روایتی که از امام حسن علیه السلام وارد شده است که فرمود اسلام
ص : 85
1) اقوال دیگري در باره سبب پیدایش رعد و برق نقل شده است که بعلت ضعف آن اقوال نقل نشد. -1
منافقین مانند بارانی است که داراي چنین وصفی باشد.
-4 دو نفري که گرفتار شدند
ابن مسعود و جماعتی از صحابه میگویند:دو نفر از منافقین مدینه از نزد رسول اکرم گریختند در بیابان و بآنان بارانی شدید که
در آن رعد و برق و صاعقه بود رسید هر وقت صاعقه میزد و بیابان روشن میشد آنان از شدت ترس سر انگشت ها را در
گوشهاي خود قرار میدادند و وقتی برق میزد از نورش استفاده میکردند و کمی راه میرفتند و وقتی نمیزد جایی را نمیدیدند.
اینان در این حال سخت میگفتند اي کاش ما از این گرفتاریها نجات مییافتیم و خدمت رسول اکرم میرفتیم و دست خود را در
دستش قرار داده مسلمان میشدیم.
آنان پس از نجات یافتن از آن وضع بعهد خود وفا کردند و خدمت رسول اکرم آمده مسلمان شدند.سر گذشت این دو نفر
مثالی براي منافقان شد چه این منافقان نیز وقتی محضر رسول اکرم میآمدند انگشتان خود را در گوششان میگذاشتند تا آیه و
. « ضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ 􀀀 ما أَ 􀀀 کُلَّ » سخنی در بارة خود نشنوند و وقتی اموال و ثروتی بدست میآوردند میگفتند:دین محمّد خوب است
اما هنگامی که مالی از دست آنها میرفت و گرفتاري بر ایشان پیش میآید میگفتند این بدبختی در اثر دین محمّد بود و مرتد
در تفسیر این آیه اقوالی است. « کافِرِینَ 􀀀 اللّ مُحِیطٌ بِالْ
􀀀
وَ هُ » « امُوا 􀀀 ذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ ق 􀀀 وَ إِ » میشدند
-1 اصمّ-میگوید خداوند بمنافقان عالم است و از نیّات و درون آنها با خبر و رسول خود را نیز آگاه میکند.
-2 خدا بر آنان قادر و تواناست و آنان را از سیطره و قدرت او مفرّي نیست 3-مجاهد میگوید:خداوند روز قیامت جامع همه
آنان است در آن عالم و معناي احاطه همین است.
یعنی باو « احاطه بفلان » -4 خداوند همه را(پس از تمام شدن اجل)میمیراند و احاطه باین معنا استعمال شده است میگویند
هلاکت مرگ رسید،و در آیات
ص : 86
1)(میوه او نابود گشت و بنا کرد دو دست خویش را بحسرت مالی که ) « ا أَنْفَقَ 􀀀 ی م 􀀀 وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَل » کریمه
2)(مگر اینکه همه شما هلاك شوید)بهمین معنی است. ) « حاطَ بِکُمْ 􀀀 إِلاّ أَنْ یُ
􀀀
» در آن خرج کرده بود زیر و رو همی کرد)و
«.. کادُ الْبَرْقُ 􀀀 یَ»
نزدیک است دلیل هاي روشن قرآن دلشان را برباید از شدت ناراحتی آنان در امور دینشان هم چنان که برق نزدیک بود نور
چشمشان را بگیرد.
و همانطور که باران زده هاي بیابان وقتی صاعقه میزد از نورش استفاده کرده و کمی راه میرفتند این منافقان نیز هر گاه روشنی
دعوت متوجه آنان میشد کمی جلو آمده و اظهار علاقه میکردند اما همین که مشکلی براي مسلمین پیش میآمد بسبب کفر
درونی خود سر گردان شده میایستادند هم چنان که آنان در تاریکیهاي بیابان سر گردان میماندند.
بعضی گفته اند همین که ایمان آوردند ایمان براي آنان نوري بود در دنیا اما همین که مردند بسبب کفر درونی خود به
تاریکی عذاب برگشتند.
جمعی دیگر معتقدند که مراد از این آیات یهودند آنان وقتی مسلمین در جنگ بدر پیروز شدند گفتند این همان پیامبري
است که موسی بدان نوید داد اما همین که در جنگ احد مسلمانان شکست خوردند اینان ایستاده و شکایت کردند.
«.... اللّ لَذَهَبَ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 لَوْ »
علت اینکه در میان همه قوه ها این دو قوه شنوایی و بینایی نام برده شده اینست که در دو آیه قبلی آنها ذکر شده بودند و
خدا از هر سو بکافران احاطه دارد و اگر بخواهد کفر آنان را آشکار « کافِرِینَ 􀀀 اللّ مُحِیطٌ بِالْ
􀀀
وَ هُ » مقصود بیان عذاب منافقان است
کرده و یا نابودشان مینماید چه او بر هر چیز توانا است
ص : 87
1) آیه 42 از سوره کهف. -1
یعقوب ....« حاطَ بِکُمْ 􀀀 إِلاّ أَنْ یُ
􀀀
اللّ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ
􀀀
حَتّ تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ هِ
ی􀀀 م ق لَنْ أُرْسِلَهُ عََکُمْ الَ 􀀀» : 2) آیه 66 از سوره یوسف.صدر آیه -2
گفت تا شما براي من بخدا عهد و قسم یاد نکنید که او را برگردانید یا بقهر خدا هلاك شوید من هرگز بنیامن را با شما
نمیفرستم.
[ [سوره البقره ( 2): آیات 21 تا 22
اشاره
اءً وَ أَنْزَلَ 􀀀 ماءَ بِن 􀀀 راشاً وَ اَلسَّ 􀀀 اَلنّ اُعْبُدُوا رَبَّکُمُ اَلَّذِي خَلَقَکُمْ وَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 21 ) اَلَّذِي جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ فِ
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀ی
( داداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 22 􀀀 لِلّ أَنْ
􀀀
لا تَجْعَلُوا هِ 􀀀 راتِ رِزْقاً لَکُمْ فَ 􀀀 اءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَ 􀀀 ماءِ م 􀀀 مِنَ اَلسَّ
[ترجمه]
.( اي مردم پروردگار خویش را پرستش کنید که شما و پیشینیان شما را آفریده است تا پرهیزکار و منزه شوید( 21
آن خدایی که براي شما زمین را گسترد و آسمان را بر افراشت و از آسمان آبی فرو فرستاد پس بوسیلۀ آن میوه هاي
( گوناگون براي روزي شما پدید آورد پس براي او مثل و مانندي قرار ندهید چه شما میدانید که خداوند بیمانند است( 22
شرح لغات
خلق-انجام کاریست که مطابق با حکمت و مصلحت و روي اندازه گیري دقیق و معین باشد و از همین ماده،کلمات خلق
بمعناي طبع و طبیعت و خلاق بمعناي نصیب و سهم مشتق شده است.
ارض-کره زمین و بمعناي دست و پاي حیوانات(قوائم)نیز گفته شده است ( 1)و بمعناي لرزش و ارتعاش هم آمده است.
جعل-از جعل بمعناي ایجاد و حلق و احداث است.
فراشاً-فراش جمع فرش و بساط و مهاد نیز بهمین معناست و در اینجا کنایه از زمین میباشد.
السماء-آسمان باعتبار اینکه بالاتر از زمین است و در لغت عرب هر چیزي که بالاتر و بلندتر از چیز دیگر باشد نسبت بآن
.( نامیده میشود ( 2 « سماء » چیز
ص : 88
اسبم مانند دیبا سرخ است و قسمت بالاي این حیوان چاق و کوه « و احمر کالدیباج اما سماؤه فریا و اما ارضه فمحول » (1 -1
بمعناي دست و پا آمده است. « ارض » پیکر است ولی قدمهاي او نازك و لاغر می باشد در اینجا
تفوق و برتري یافتیم بر اهل نجران و حال « سمونا لنجران الیمان و اهله و نجران ارض لم تدیث مقاوله » : 2) فرزدق میگوید -2
آنکه نجران سرزمین بلند و عالی بود که ذلیل و مغلوب نمیشد.
ماء-یعنی آب و أصل آن موه و جمعش امواه تصغیر آن مویه میباشد.
من السماء-یعنی از جانب و سمت آسمان.
.( انداداً-جمع ندّ:مثل و شبیه و مانند و بمعناي عدل و ضدّ نیز آمده است ( 1
تفسیر:
در این آیه خداوند همه مردم را مخاطب قرار داده چه مسلمان یا کافر و بیدین مگر کودکان و افراد دیوانه که مکلّف
شروع شد(و مورد خطاب،عموم مردم شدند) آن آیه در « النّ
اس􀀀 أَیُّهَا » : نیستند.ابن عباس و حسن بصري میگویند هر آیه ایکه با
و مانندش آغاز شده باشد (که مورد خطاب مؤمنین هستند)آن آیه در مدینه نازل « ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی» مکه نازل شده و اگر با
گردیده است.
« اُعْبُدُوا رَبَّکُمُ »
تقرب و نزدیکی بجوئید به پروردگارتان از راه عبادت و بندگی.
اینست که او(خدا)را یگانه و بی همتا بشناسید. « اُعْبُدُوا رَبَّکُمُ » ابن عباس میگوید:مراد از
«... اَلَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ »
خداوند براي بیان نعمتهاي خود بمردم آفرینش آنها و گذشتگانش را یاد آوري میکند تا خدا را فراموش نکرده،از گناه دوري
جویند و خویشتن دار باشند (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) .
« إِلاّ لِیَعْبُدُونِ
􀀀
ا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ 􀀀م» : عبادت و بندگی است همانطوري که خداوند میفرماید « تتقون » برخی گفته اند مراد از
2)(جن و انسان را نیافریدم مگر براي اینکه عبادت کنند). )
بعضی از مفسّرین گفته اند معناي آیه اینست که:خداوند را عبادت کنید، تا در نتیجه آن پرهیزگار باشید و از گناهان و
کارهاي حرام دوري نمائید.
شاید)به این جهت آورده شد،تا نرمی و متانت و ادب )« لَعَلَّ » بنا بر این کلمۀ
ص : 89
حسان بن ثابت انصاري میگوید:اي ابو سفیان چگونه بپیامبر هجو و « أ تهجوه و لست له بند فشرکما لخیرکما الفداء » (1 -1
ناسزا می گویی در حالی که براي او مانندي نیست و پست ترین شما فداي بهترین شما می باشد.
2) سورة الذاریات آیه 56 -2
در موعظه و نصیحت،مراعات شود.نه براي بیان شک و تردید زیرا شک بمعناي، ندانستن است و در بارة خداوند مفهوم
ندارد.و در ادبیّات عرب این کلمه در غیر مورد شکّ و تردید و در مورد بیان نتیجه و اثر بر مقدّمات آن بکار رفته است
همانطوري که کارفرما بکارگر میگوید:
اعْمَلْ لَعَلَّکَ تَأْخُذ اْلاُجْرَهَ-کارکن تا اجرت بگیري.
در کلام خدا آنست که حسّ امیدواري و رجاء را در بندگان زنده کند. « لعلّ » سیبویه میگوید:علّت آمدن
1)(با نرمش و متانت با فرعون ) « ی􀀀 لا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْش 􀀀 فَقُو » : همانطور که قرآن در بارة موسی و فرعون میگوید
صحبت کنید شاید پند گیرد یا از خدا بترسد).تا موسی و هارون را به نتیجه ارشاد و هدایت فرعون امیدوار کند.
که معمولا در مورد شک و تردید بکار میرود براي آنست که انسان با مختصر « لعل » برخی از مفسّرین گفته اند که آمدن
عبادتی،بحصول نتیجه یقین کامل پیدا نکند و دچار عجب و خود بینی نگردد.و براي بدست آوردن نتیجه کامل و هدف
کوشش بیشتري نموده از آنچه او را از این نتیجه باز میدارد دوري جوید.
در این آیات پس از آنکه خداوند مردم را بعبادت و بندگی خود میخواند، علّت وجوب عبادت را بر آنان در درجه
اول،بخشیدن نعمت هاي فراوان بآنها معرفی میکند،و از اینجهت در این آیه اقسام نعمتهاي مخصوص خود را براي بشر
میشمارد تا بوسیلۀ آنها بر وجوب و لزوم بندگی نسبت بولیّ نعمت و آفریدگار،با مردم احتجاج و استدلال نماید.
«.... راشاً 􀀀 اَلَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِ »
خدایی که زمین را براي شما همانند فرش گسترده است تا بتوانید از آن بهره برداري کامل کرده و در آن سکونت گزینید و
آسمان را مانند سقف بلندي بالاي سر شما بر افراشت و باران رحمت را از آسمان فرو فرستاد،تا گیاهان و نباتات و میوه ها را
براي روزي شما برویاند.
ص : 90
1) سورة طه آیه 43 -1
این جمله بوجوهی « وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » . بنا بر این خالق و روزي دهندة شما خداست و نباید براي او شریک و مانندي قرار دهید
تفسیر شده است.
-1 با اینکه شما میدانید که بت هایی که می پرستید قادر نیستند این نعمتها را بشما ببخشند و توانایی رساندن نفع یا ضرر را
بشما ندارند.
-2 شما صاحب عقل و قوّة تمییز و تشخیص هستید،حجّت و دلیل را بر شما تمام می کنیم چه میتوانید حق را از باطل بشناسید.
-3 همانطور که مجاهد و برخی از مفسّرین گفته اند:آیه به اهل تورات و انجیل و یهود و نصاري نظر دارد. و بآنان میگوید:شما
که در کتابهاي خود،باین مطالب بر خوردید و خوب میدانید،سید مرتضی میگوید:ابو علی جبائی از این آیه بر خلاف گفته
دانشمندان هیئت،استدلال کرده است چه آنان می گفتند زمین کروي است و مسطّح نمیباشد در حالی که آیه تعبیر بفراش
کرده است و ناچار باید مسطح باشد.
ولی سیّد میگوید:گرچه تمام زمین کروي است ولی منافات ندارد که قسمتهایی از آن که بشر سکونت دارد مسطّح باشد تا
استقرار بشر و تصرّف او در آن قسمت ها ممکن گردد .
[ [سوره